بازم میام به دیدنت...
ای ناز مهربون سلام بازم اومدم به دیدنت
حال هوام بارونیه از غمه پرکشیدنت
همبازی قشنگ من حالت چطوره مهربون؟
خوش میگذره بدون ما زندگی توی آسمون؟
خورشید خانوم حالش خوبه؟از آسمونا چخبر؟
اینجا هنوزم ابریه از وقتی که رفتی سفر
عزیزم از خوت بگو چشمای نازت چطورن؟
جات خالیه روی زمین بچه ها از گریه پرن
از وقتی رفتی بدجوری ساکت و دلگیره کلاس
نوشته هات پاک نشده هنوز روی تخته سیاه
دوشنبه کارنامه دادن نمره ها خوب نبود زیاد
خانوم مدیر ازتو که گفت گریه امونمون نداد
خیلی دلش گرفته بود از نمره هات حرفی نزد
می گفت معدلت شده دوباره نوزده نود
راستی پریروز مامانت اومد دوباره مدرسه
میگفت دیگه تو خونمون صدام بهش نمیرسه
بهم میگفت چند شبه که حتی تو خواب ندیدت
یه دسته گل اورده بود بذار روی نیمکتت
دلم میخواد برات بگم چی شده این بیست و سه روز
هیشکی فراموش نکرد همه به یادتن هنوز
فراش پیر مدرسه دیروز سراغ تو گرفت
لاله بهت سلام رسوند آدرس داغ تو گرفت
این شمعا رو اون داده بود دلش میخواست خودش بیاد
اما بازم هرکاری کرد باباش اجازه نمیداد
مبصر اخموی کلاس دلش واس تو تنگ شده
شبنم حالا عاشق شده زرنگ شده
ترانه رو یادت میاد این روزا خواستگار داره
دوربرش نمیشه رفت همش میگه که کار داره
افشین رو یادت میاد اون که بهت شماره داد
این روزا به هوای تو همه جا دنبالم میاد
چندبار ازت خبر گرفت:اتفاقی افتاده؟
امروز انگار اومده پشت درختا ایستاده
هنوزخبر نداره که عشقش از اینجا پر زده
امروز دیگه اوردمش ببین چقد حالش بده
چه روزگار سختیه طاقت من تموم شده
تموم خاطرات خوب با رفتنت حروم شده
خب بگذریم باز چه خبر؟خدا واسه تو چی نوشت؟
انگاری خوش می گذرونی تنها که نیستی تو بهشت
هفته ی بعد قراره که دسته جمعی با بچه ها یه سر بیایم به دیدنت
با چندتا از معلما
حالا دیگه من برم آخه داره دیرم میشه
بازم میام به دیدنت تا عمر دارم تا همیشه